دوستان سلام. اینم یه شعر قشنگ از فروغ فرخزاد که وقتی خوندمش به دلم نشست. امیدوارم که شما هم خوشتون بیاد.التماس دعا
یا علی مدد. در پناه حق
باز از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره ی این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینهً من ببینی
این مایهً گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که بمن دادی
در خون تپیده، آه، رهایش کن
یا خالی از هوا و هوسش دار
یا پایبند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و میدانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من، صفای نخستین را
آه، ای خدا چگونه تو را بگویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گوئی امیدجسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق بسوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی بمن بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری بمن بده که در او ببینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب ز لوح خاطر من بزدایی
تصویر عشق و نقش فریبش را
اه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نفس پرستش را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آورد
راضی مشو که سیل سرشک را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیرهً این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا